یه وقتایی.....
یه حرفایی...
چنان آتیشت میزنه... که دوست داری فریاد بزنی..
ولی نمیتونی..
دوست داری اشک بریزی...ولی نمیتونی...
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه...
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه..
به این میگن درد بی درمان...!!!
به خودت میگی: چیزی نیست فراموش میکنم..
من میتونم دوباره شروع کنم..
ولی با این حرفها فقط خودت رو گول میزنی سعی میکنی آروم باشی...
ولی... از عمق وجودت یه صدایی میگه: نمیشه
دروغ نگو... تو دیگه به من دروغ نگو
|